و امروز...

آنچنان مهربان بودي در نظرم كه گمان ميكردم هرگاه خستگي بر من چيره گشت تنها پناهم تو هستي. آنچنان نامت برايم اسطوره ي صبر و آرامش بود كه پشتم نمي لرزيد

گمانم بر اين بود هرگاه راهي را اشتباه روم تو به آرامش دعوتم ميكني و هر گاه باد سرد روزگار تنم را بلرزاند تو در آغوشم مي كشي تا دلگرم شوم

اما...

اما امروز

مي ترسم

قلبم از حرفهاي تو مي لرزد و وجودم را حرفهاي تو مي لرزاند هرچه مي خواهم از ناملايمات دوري گزينم اين تو هستي كه همه را يادآور مي شوي و هر كدام را هزاران بار به رخم ميكشي

و من نمي دانم بر اشتباهم بنالم بر ناراحتيت بنالم بر دوري قلبهايمان بنالم بر حرفهايي كه بار سنگينيش ميلياردها برابر مي شود چون از زبان تو جاري ميگردد بنالم و يا بر...

و امروز توانم را چه ساده از من گرفتيد همه ي آن هايي كه دوستم مي داريد

و امروز همچنان بر من خرده مي گيريد

و امروز همچنان من به دنبال خلوتگه دوست مي گردم تا در آنجا آرام گيرم

و امروز دگر قلم را ياراي نوشتن نمي باشد....

سكوت و فرياد

نه فرياد نه سكوت

هيچ يك را نمي شنوند...


اشك ها

و كيست مسئول اشك هايي كه مي ريزي دخترك كوچكم؟

و چه انسان هايي كه تو را بيخيال و شاد بدون توجه به نگراني ديگران توصيف مي كنند

و كيستي تو؟

معبودا در آغوشش كش

سردمه...

و تو خواب ديدي گم شده ام به دنبالم گشتي در گوشه اي دور يافته ايم در حالي كه خسته و بي پناه بودمو بر خود ميلرزيدم

كاش مي دانستي كه سردم است...

تنهايي و مشكلات


دنبال کسی نباشید که همه مشکلات شما را حل کند،

دنبال کسی باشید که نگذارد به تنهایی با مشکلات روبرو شوید!

اينم خودش يه دنياست

تنهايي من

فاصله هامو حتی اشک تو چشامو
دیگه فایده ای نداره نداره نداره
بی کسیامو غربت توی صدامو
هیشکسی باور نداره نداره نداره
تنهایی من دیگه پایونی نداره
ویرونه ی دل سروسامونی نداره
باید بمونم تا همیشه تک و تنها
همیشه این دل میشه بازیچه غمها
میشه بازیچه غمها

من صبورم اما ...

من صبورم اما ...

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را ، به غم غربت چشمان خود می بندم

من صبورم اما ...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم ! و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما ...

از قفس کهنه شب می ترسم

از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم

من صبورم اما ...

آه ... این بغض گران صبر چه میداند چیست

خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 خستم

امشب دلم گرفته


ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته


از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

 

نمايش...

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...


تظاهر به بی تفاوتی،


تظاهر به بی خیـــــالی،


به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .


چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "